سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

دلنوشته های مادرانه

خاطره 13 اردیبهشت

1392/12/26 12:37
نویسنده : ملوس
310 بازدید
اشتراک گذاری

 دختر قشنگم

 

جمعه 13 اردیبهشت بود که تورو گذاشتم پیش مامان جون ...تا حمامت کنن وحسابی بهت برسن! من وبابایی هم به مناسبت شب تولد بابامرتضی ، به یاد قدیم راهی دربند وپاتوق همیشگی مون شدیم...

یادش به خیر!

پارسال یه همچین موقع هایی بود که برای آخرین بار قبل از اینکه تو بیای تو زندگیمون رفتیم دربند باغ بهشت...فکر نمیکردم دفعه بعدی که بیام اینجا تو به دنیا اومده باشی ومن مامان شده باشم!

انصافا که این دفعه با همه دفعه های قبلی فرق داشت وحسابی بهم خوش گذشت...میدونی چرا؟چون حالا دیگه تورو داشتم...یه مرغ عشق ناز وکوچولو که انتظارم رو میکشه تا برگردم ونوازشش کنم!

جای تو خیلی خالییییییییییی بود دخترم...ولی همش به یادت بودیم وبا بابایی میگفتیم که تا چند وقت دیگه تورو هم با خودمون میاریم وحتما خیلی خیلی بهت خوش خواهد گذشت!جات خالی...دوتاچایی 250تومنی هم بابا مرتضی وخودم رو مهمون کردم!کلییییییی خندیدیم...دو لیوان آبجوش+یک عدد تیبگ وسه تا حبه قند که از پارسال ته کیفم پیدا کردم...تازه 500 تومنی رو هم تو یکی از جیب ها کیفم پیدا کردم...ولی باورت نمیشه مامان !جزئ خوشمزه ترین چای هایی بود که من وبابا مرتضی با هم میخوردیم....

دخترم تا ته دنیا دوستت داریم وبی صبرانه منتظر روزی هستیم که بزرگ بشی وبتونی مارو توی تهران گردی ها وموزه گردی هامون همراهی کنی...توی سرخوشی ها ولذت های بی تکلفمون...

 ١٥اردیبهشت٩٢

ساعت١٩و٢٤دقیقه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)