سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

دلنوشته های مادرانه

شکایت

خدا جون...بازم سلام! میخوام بازم باهات صحبت کنم...راستش خیلی حرفا دارم که بهت بزنم!خیلییییییییی! خیلی شکایت ها هم ازت دارم....شاید بهتر باشه نگم ازت شکایت دارم بلکه بگم شکایت دارم!یه روزایی ازخودم میپرسیدم شکایت خدا یعنی تورو پیش کی باید ببرم....امروز تو تلویزیون یه اقای روحانی میگفت شکایت خدارو باید پیش خود خدا ببری!میگفت اصلا یکی از اسمای خدا "سامع الشکایا"ست!یعنی شنونده ی شکایت ها! خدایا منم از ... تو شکایت دارم...مگه خودت نگفتی که از رگ گردن به ما نزدیکتری؟؟؟؟؟؟هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگه خودت نگفتی؟مگه نگفتی که از پدر ومادر هم نسبت به ما ادما مهربون تری؟پس چرا به حرفام گوش نمیدی؟چرا هیچ کدوم از خواسته هامو نمیشنوی؟؟؟چرا هیچ کدومو اجابت نمیکنی......
19 مرداد 1390