سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

دلنوشته های مادرانه

مائده های زمینی

قناری شیرین سخن مامان   دلم میخواد برات از روزی بگم که به همراه بابا مرتضی رفته بودیم نمایشگاه قرآن کریم واونجا بود که بطور اتفاقی با کلاس های طب اسلامی وطب سنتی آشنا شدم. روزی که لطف خدا شامل حالم شد ومن با دریایی از علوم پزشکی آشنا شدم...راستش من از بچگی هام هم دلم میخواست دکتر بشم وزمانی هم که انتخاب رشته میکردم قصدم تجربی بود ولی با این فکر که اگر رشته ریاضی رو انتخاب کنم توی کنکور بهتر میتونم از پس تست های ریاضی بر بیام از خیر تجربی گذشتم وریاضی رو انتخاب کردم وگفتم دروس زیست شناسی رو سال آخر تو دوره پیش دانشگاهی میخونم....خلاصه قسمت نبود که ما دکتر بشیم ودست آخر هم مهندسی کامپیوتر خوندم...ولی همچنان عاشق وحسرت به دل پزشکی موند...
15 بهمن 1392

شبانه های قشنگ یک سالگی

نازپری مامان:   یکی از قشنگترین وبهترین ساعت های با هم بودنمون توی این روزهای حوالی یک سالگی ، لحظات انتهایی شب وموقعیه که خواب داره کم کم مهمون چشمات میشه!هر شب حوالی ساعت دوازده که میشه یه شیشه بزرگ شیرحلیم معجون نااااااااااااااااب زمستونی برات درست میکنم . چراغ ها رو خاموش میکنم وشب خواب ال ای دی چهار رنگتو روشن میکنم.بالشتو روی تخت خودمون میگذارم وسرت رو به روی بالش! موزیک پلیر موبایلم رو هم روشن میکنم ونوای روح بخش وملایم موسیقی سنتی خصوصا آوای دل انگیز بنان رو چاشنی لحظات عاشقانه مون میکنم! واااااااااااای که عجب جادویی میکنه صدای بنان وناز چشمات! همزمان سرشیشه رو هم توی دهان جوجه ایت میگذارم ودر همون حال موهای ا...
25 دی 1392

یه روز خیلیییییییییی بزرگ!

امروز،یعنی بیست ودوم مهرماه نود و دو یه روز بزرگ توی زندگی تو بود دخترم...امروز روزی بود که درب های معرفت و اگاهی برای اولین بار به روت باز شد!امروز برای اولین بار من شمارو به همراه خودم به کتابخونه ی "خانه کتابدار " بردم وکلی هم دوتایی مون کیف کردیم! اول به کتابخونه خانواده در طبقه سوم رفتیم وکتاب های امانتی مامان رو تحویل دادیم وسه تا کتاب جدید به امانت گرفتیم...کلی رو میزبزرگ وسط کتابخونه چهاردست وپا رفتی وبعداز اونجا بود که خانوم عسکری مسئول کتاب خونه بادیدنت خوشحال شد وخانوم آذین مربی هنر که از من قول گرفت شما به زودیه زود بشی شاگردش کلی ازمون تعریف کرد وبه خانوم عسکری مرتب میگفت که عجب مراجعین داری.....از هشت نه ماهگی فعال هستن!تازه ...
22 مهر 1392

بال های کاغذیه من!

 مدتیه که باسایت بسیار خوب ومفید"کتابک" اشنا شدم...سایتی که هرچه در اون هست مربوطه به کودک وکتاب!کتاب های زیادی در اون معرفی شده که توسط روانشناسان وکارشناسای امور کودکان تایید شده...ضمن اینکه فروشگاه های این کتب هم معرفی شدن وبدین ترتیب از طریق همین سایت با خانه کتابدار آشنا شدم... با توجه به قیمت روز افزون کتاب تصمیم گرفتم که هرچند وقت یکبار مبلغی رو اختصاص بدم برای خرید کتاب برای سوفیا وبه مرور با بزرگتر شدنش کتاب هارو در اختیارش قرار بدم...چهارشنبه سیزدهم شهریور ماه بود که برای اولین بار از خانه کتابدار یه سری کتاب خریدم....وهجدهم شهریور ماه هم دومین سری از کتاب هارو خریدم...بعد از خرید واوردن کتاب ها به خونه که خدارو شکر اکثرا هم...
28 شهريور 1392

مادرانگی های من

دخترنازم   انشاا...روزی بیاد که تو هم درپناه حق مادر بشی ودرک کنی لذت های قشنگ مادر بودن رو!بیاد وببینم روزی که تو هم مادرشدی وداری برای ثمره ی عشقت مادرانگی میکنی! روزی بیاد وبفهمی وقتی که دکتر بهت دستور شروع غذای کمکی رو میده...چقدررررررررررررررر ذوق میکنی ودلت میخواد بهترین خوراکی هارو برای عشق کوچولوت حتی از دورترین جاهای دنیا پیدا کنی وبا عشق امیخته کنی ونوش جانش کنی! واااااااااای که چقدر لذت بخشه آشپزی توی یه قابلمه کوچولو برای یه مرغ عشق کوچولو.....دلت میخواد وجودت رو غذا کنی وبدی نی نی بخوره!چقدر اون لحظه که نینی تمام غذاش رو میخوره ودرپایان لبخندی حاکی از رضایت میزنه غرق شادی میشی وتمام خستگیهای دنیا از وجودت میره!اون خوش...
27 تير 1392

شروع غذای کمکی براساس طب سنتی

دختر نازم یک شنبه بیست وشش خرداد ماه بود که شما رو با بابایی بردیم مطب دکتر طالبیان برای چکاب ماهانه واز همون روز بود که ایشون رسما اجازه دادن که غذای کمکی رو برات شروع کنم!ایشون مشاور ومتخصص تغذیه نوزادان هم هستن وبرای شروع تغذیه کمکی جز 9مورد خاص هیچ محدودیتی نذاشتن... منم که تو این مدت کللللللللللللللللللیییییییییی تحقیقات گسترده خصوصا توی طب سنتی ودستورات اسلامی وکتب ابن سینا ورازی کردم که شما رو با چی تغذیه کنم ، با ذوق وشوق فراوون والبته خیال آسوده که ناشی میشه از اعتقادم به طب سنتی_اسلامی مشغول دسته بندی کردن تحقیقات ونوشته هام شدم که تغذیه صحیح شمارو شروع کنم...دلم نمیخواد الکی تپل بشی واگرم تپل بشی دلم میخواد ناشی از تغذیه صحیح ...
6 تير 1392

تن پوشی با تار و پود عشق

 ملوسک مامان تو روزهای نه چندان دور که شما هنوز نیومده بودی تو دل مامان، مامان تو روزهای بلند تابستون وشبهای سرد زمستون، وقتی دلش برای شما تنگ میشد ومیخواست یکم به آرامش برسه، مینشست وبرای دخمل خیالیش دست وپا شکسته لباس میدوخت وتو خیالش اونارو برتن فرشته کوچولوش میکرد وکلی لذت میبرد!میرفت توی رویا ودور میشد ازون دنیای تاریک! دیروز یکی ازون رویاها به حقیقت پیوست ومامان یکی ازون لباسارو به تن عروسک کوچولوش سوفیا خانومی کرد... واااااااااااااااای چه لذتی داره! دیدن فرشته ارزوهات تو لباسی که خودت...با دستای خودت براش دوختی، هرچند ساده وپرایراد...ولی دوخته شده با تار وپود عشق مادرانه!  ١٦خرداد92 ساعت16و53دقیقه ...
16 خرداد 1392

راز بارداری خوب من!

خیلی وقتا ادما برای رسیدن به آرزوهاو خواسته هاشون نیازمند یه اراده قوی وفکر مثبت هستن....واونچه که میتونه این ابزار رو در اختیارشون بذاره اینه که یه دستاویز خوب ومطمئن برای خودشون پیدا کنن!   راستش منم در رسیدن به یه بارداری نرمال وبعدش یه نی نیه سالم دنباله همین قضیه بودم تا اینکه توی دی ماه سال 90 بود که یه روز نشسته بودم وداشتم کتاب طب الصادق (ع) رو مطالعه میکردم، که چشمم به یه حدیث خیلی جالب افتاد: " (خوردن) بیست و یک عدد مویز سرخ هر صبح در حالت ناشتا، همه بیمارى ها را دور مى کند، مگر مرگ را." راستش همونجا بود که با خودم وامام صادق(ع) یه عهدی کردم.... گفتم یا امام صادق، شمااهل بیت همونطور که خودتون هم گفتید کلام بیهود...
28 اسفند 1391
1