سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

دلنوشته های مادرانه

نگرانم...اما امیدوار

1390/10/13 12:56
نویسنده : ملوس
61 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته های قشنگم سلام

چند وقتی بود خیلی مریض وکم حوصله بودم...هنوز هم زیاد روبراه نیستم!معده درد قدیمی وکهنه من بازم عود کرده بود وطاقتم رو طاق!(نمی دونم طاق رو درست نوشتم یانه!)اولش فکر کردم شاید یه نی نی دیگه تو راهه ولی....امروز فهمیدم که نه خیر....همش زیره سره معده مه و شاید هم یه بخشیش تلقین....هه هه خنده داره تلقیننننننن....اونم برای من!که شاید تجربه مادر شدن واقعی رو نداشته باشم ولی حداقل بارداری رو دوبار تجربه کردم....تلقین برای اونایی که برای بار اوله که میخوان بارداری رو تجربه کنن!نه منننننننننننن!

خدایا .....می خوام باهات درددل کنم....خودتم خوب میدونی چرا....شاید برم پیش یه روانشناس ومشاور....با اینکه اشتیاقم برای نی نی دار شدن تموم نشدنیه ولی نمیدونم چرا تو شرایطش که قرار میگیرم...مثلا همین دو سه روزی که فکر میکردم شاید مامان شده باشم ...جایه  اون همه شوق واشتیاق نی نی رو هجومی از استرس و وحشت گرفته بود...هجومی از افکار منفی...خاطرات تلخ....هرکاری هم که میکردم بازم نگرانیها اونقدر به قلبم چنگ میزدن که اجازه نمیدادن حتی از خواب هم لذت ببرم وخوابهام هم رنگ و بوی بارداری های تلخ گذشته رو گرفته بود....

 

خدایااااااااا یعنی من دارم خل میشم؟؟؟نمی خوام بگم چرا؟؟؟نمی خوام بگم چرا! همه که نه ...ولی شاید بیشتر زنای دنیا وقتی میفهمن دارن مادر میشن غرق لذت میشن واز شادی خوابشون نمیبره ولی من....نمی خوام بگم چرا من نباید مثل خیلی های دیگه... در حالی که نی نیم رو در بطنم حمل میکنم نمیتونم ببرمش زیارت...ببرمش خرید...پارک...هیئت....!نمی خوام بگم چرا من باید روزهای بارداریم رو که خیلی ها از اون به شیرینی یاد میکنن و حتی به سفر هم میرن روباید روی یه تخت با تشک نرم بگذرونم ....!نمی خوام بگم چرا بیشتر لحظه های بارداری من...حتی شروعش... باید با دلهره و استرس باشه....نمی خوام بگم چرا باید سرتاسر بارداری من پر باشه از حسرت لحظه لحظه بارداری خیلی ها ...که شاید هیچ وقت پی به این نعمت بزرگی که بهشون ارزونی داشتی نباشن.....

نمی خوام بگم چرا چون ایمان دارم به اینکه حتما یه فرقی هست بین من و اون!نمی خوام بگم چرا چون مطمئنم که اگر تو بخوای... میتونی حرف های تموم دکترها رو بزاری زیر پا ومعجزه کنی....کاری کنی کارستون!!!!

پس ازت عاجزانه میخوام....ازت به خیال خودم زیااااااااااد میخوام....همه چیز میخوام(هرچند اینا برای من زیاده....برای منه بنده زیاده ... ولی برای خالق هیچه!) یه....اصلا چرا یه...دوتا وشاید هم سه تا فرشته صالح وسالم وخوش صورت وخوش روزی میخوام....همشونم طی بارداری های بی دغدغه وآروم...بارداری های نرمال وشاد....!تو که ازت چیزی کم نمیاد...برای تو که کاری نداره!پس ببخش...به من وهمه اونایی که می خوان ببخش!

همون طور که خودت گفتی...خواندمت ومیدانم که اجابتم خواهی کرد!

١٣دی90

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)