اولین شبه سرماخوردگی ...ویاشایدحساسیت
دخترم : از دوشنبه شب تا حالا سرماخوردی ومن داغونم...گویا از من گرفتی! واین منو بیشتر داغون میکنه!
هرچی بهت شیر میدم بخاطر سرفه های وحشتناکت، معده ت تحریک میشه وهمه رو بالا میاری...حاضرم چندین سال از عمرم رو بدم ولی دیگه نشنوم که اینطوری سرفه میکنی...جدا که مادر بودن چقدررررررررر سخته!چشمات بی حال وسرخه وسینه ت خس خس میکنه...بی حالی وکمتر میخندی...و من داغونم!
خدا منو ببخشه که یه وقتا از روی نادونی با مادرم اگر بلند صحبت کردم وناخواسته باعث رنجشش شدم...
خدایا دخترم رو برمن ببخش وسلامتیش رو هرچه زودتر بهش برگردون...میگن تو از مادر هم به بنده هات مهربون تری...وااااااااااااااااای که تو چقدر مهربونی ومن نمیدونستم...!
و حالا که مادر شدم ، اینو فهمیدم...حالا که اینقدر دلم برای سوفیا ووجودش میلرزه...یعنی تو هم دلت برای من میلرزه؟!به مهربونیه تو شک ندارم...به خودم وبندگی خودم شک دارم...
٤اردیبهشت٩١
ساعت٢١و٤٦دقیقه