سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

دلنوشته های مادرانه

درد و دلی با خدا

1392/8/7 12:47
نویسنده : ملوس
479 بازدید
اشتراک گذاری

خدا جونم...

 

سلام

حتما خبر داری که چقدرررر دلم برات تنگ شده! برای حرف زدن ویه درد ودل حسابی! میدونم بی معرفتی از خودمه! خیلییییییی هم بی معرفتم! شکرت...ولی این نعمتی که بهم دادی بدجور منو اسیر خودش کرده...تا همین چند وقت پیش سرتیتر همه دعاهام این بود که یه فرزند سالم وصالح، خوش عاقبت وخوش سیرت وخوش صورت بهم عطا کنی والحق هم که خدایی رو در حقم تموم کردی ...اما اونقدر گرفتار حب فرزند شدم که کمتر فرصت میکنم به راز ونیاز باهات اونطور که قبلا میپرداختم وغرق لذت میشدم بپردازم!

خدایا از روی تو شرمنده ام...مبادا اینا رو به حساب ناشکریم بذاری...ولی خودت شاهدی که اکثر اوقات اونقدر خسته وبی حالم که حتی قدرت اینو ندارم که به ظاهرم برسم!

حتما داری امتحانم میکنی...

خدایاااا خودت کمکم کن...من کم لطفم و ناتوان...فرصت کم میارم...ولی تو که هم فرصت داری وهم مهربون وبا معرفت!پس اینروزا که گرفتارم تو بهم سر بزن...نمیدونم چطوری ولی یه کاری کن حضورت رو بیشتر احساس کنم!

....این روزا خیلیییییی بیشتر از قبل بهت احتیاج دارم!

پی نوشت: این مطلب رو دیشب نوشتم ! از ته قلبم! و خداوند اونقدرررر مهربونه که برام یه نشونه فرستاد!کلاس های سه شنبه قرار بود از امروز جلد سیزدهم بحارالانوار تدریس بشه...قیمت کتاب خیلی بالا بود وهفته پیش ازخریدنش انصراف دادم...ولی بخاطر مطالب ارزشمندش خیلییی دلم میخواست داشته باشمش....یکی از بچه ها امروز صاف اومد پیشم وبهم گفت 4جلد از انقلاب خریدم قیمت قدیم...چیزی معادل یک سوم قیمت فعلیش....یکیش مونده میخوای؟؟!!!

خدایا ازت ممنونم....مطمئنم که این یه نشونه بود از حضورت پررنگترت توی زندگیم که همین دیشب ازت خواستم....ممنونتم خدااااااااااااا

٧ابان92

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)