سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

دلنوشته های مادرانه

شب تاسوعا

1390/9/13 12:33
نویسنده : ملوس
77 بازدید
اشتراک گذاری

خدایاااااا.....

 

امشب شب تاسوعاست....

دلم میخواد چشمام رو ببندم...دستمو بزارم رو قلبمو آرزو کنم...آرزویی که هیییییییییییچ وقت به یا ندارم بخاطر هیچ آرزویی جز این انقدر التماست کرده باشم...انقدراشک ریخته باشمو از اعماق وجودم اونو فریاد زده باشم....اره دلم میخواد آرزو کنم...آرزو کنمو ازت یه فرشته بخوام برای این دنیام....یه فرشته ای که ماله خودم باشه...بتونم اونو در اغوش بگیرمو به قلبم فشارش بدم....اونو بو کنمو تورو شکر کنم....تویی که منو قابل دونستی...لایق دونستی تا بهم عنوان مادر رو بدی....لایق دونستی تا مادر یه سید باشم....اره فرشته ای که ازادامه نسل بهترین بنده هاته....خدایااین روءیای هرشب وهر روزه منه!!!!ولی این روزا یه جوره دیگه میخوام صدات کنمو یه جوره دیگه ازت درخواست کنم که روءیاهامو به حقیقت تبدیل کنی....دلم میخواد اون شب تاسوعایی از راه برسه که برای فرشته قشنگی که بهم هدیه کردی مشغول اماده کردنه رخت عزای حسینت باشم....یه پیراهن کوچولوی مشکی که بارنگ سبز روش نوشته یا حسین.....!

                                                                           

خدایااااااا........

نمیگم تاسوعای بعدی....ولی هرچه زودتر برسون اون شب تاسوعایی که دلم میخواد رو.....هروقت صلاحته...ولی تورو به حق حسینت....تورو به حق تاسوعا وعاشورای حسینت ...قسمت میدم حسرت اون روز رو به دلم نگذار!!!!

١٣اذر90

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)