خدایا شکرت بخاطر این روزهایم...

خداجون سلااااااااااااااام

امشب اومدم تا ازت تشکر کنم....بخاطر هدیه ارزشمندی که تا دیروز کمتر ازش بهره مند بودم .....خدایا شکرت ...بخاطر قلب آرام ومطمئنی که این روز ها بهم عطا کردی....به لطف بنده های خوبت!

خدایا ازت ممنونم که این روز ها بهم توفیق این رو عطا کردی که بتونم تو مراسم عزاداری برای بهترین بنده های روی زمینت شرکت  کنم وآرامش رو برای قلبم وهمسرم به ارمغان ببرم!

خدایا شکرت بخاطر دوستای خوبی که بهم عطا کردی...دوستایی که به حسینت...به اهل بیت معرفت دارن ....دوستایی که وجودشون...گفتار ورفتارشون مایه صبر وآرامشه!

................................................................................................

فرشته های قشنگم

راستش از سه شنبه تا حالا خونه دوستای گلم مراسم امام حسین وعزاداری او برپاست....خدارو شکر خدا به منم توفیق داده که تو این مجالس شرکت کنم وبتونم خدمتگزار اهل بیتش باشم....این روزا خیلی احساس آرامش دارم....خیلیییییییی زیاد!احساس میکنم به خدا نزدیکتر شدم وحرفامو راحت تر میتونم بهش بزنم....تازه حرف هام...آرزوهام...درددل ها وعقده های دلم رو هم به امام حسین بگم...به مادرش بگم وسبک بشم....حرفایی رو که شاید به خیلی ها نتونم بگم....راستش من خیلی ساله که تو این مراسم تو همین خونه ها شرکت کردم وپارسال نذر کرده بودم که اگر خدا بهم یه نی نی سالم وصالح بده سال دیگه تو این مجالس بیارمشو به نیت علی اصغر شیر بدم به بچه ها.....!هرچند هنوز به حاجته دلم نرسیدم ولی هنوزم پای حرفم هستم!تازه به خدا قول دادم که نی نی گلم رو توی همین مجالس وتو دامن اهل بیت بزرگشون کنم!

بگذریم....دیروز یه اتفاق خوبی افتاد....یه اتفاق خیلی خوب!هیچ وقت به کسی  نگفتم ولی به شما ها میگم...خانوم قائمی رو که میشناسین؟؟؟استاد خوب وباتقوای منه که شاید بین ادمای خوب کره زمین نظیر نداشته باشه !کسی که به جرئت بگم پایه تمام اعتقاداتم وخیلی از دانسته های معنوی ودینیم رو از ایشون دارم.....کسی که میدونم ومطمئن هستم که باطن خیلی چیزا وافراد رو میتونه ببینه ....کما اینکه  چندین بارمنو با حرفهاش وکنایه های شیرینش متوجهم کرده که از خیلی چیزا خبر داره...از خیلی راز ها بدون اینکه کسی بهش گفته باشه....همیشه نگاهش تا عمق وجودم نفوذ کرده واحساس کردم که داره درونم رو میخونه...فکرم رو میخونه!!!توبارداری دوم هم قرار بود بیاد وبرای اینکه نی نیم منو تنها نزاره برام یه دعای خاص بخونه که نشد.....باورم نمیشد خانوم قائمی بخاطر من بخواد بیاد خونمونو زنی با اون عظمت برای منه حقیر وگنه کار اون کارو بکنه......

بعد از پرکشیدن نی نی هام هم هردوبار رفتم پیشش وکلی بهم دلگرمی وارامش داد.....دیروزهم احساس کردم از این چند روزه غم بزرگم رو داره از تو چشمام میخونه....ناخوداگاه موقع رفتنش  رفتم کنارش واروم در گوشش گفتم "من میدونم که شما باطن خیلی چیزا رو میبینید تورو خدا بگید من بچه دار میشم؟"اونم خندید وبا ارامش خاصی گفت"حتما"....بازم طاغت نیاوردم وتا دم در اسانسور دنبالش رفتم وبهش گفتم سری دوم که باردار شدم هم فقط خوابی که شما درمورد بارداری موفق من دیده بودید وبه دوستم الهام گفته بودین به من قوت قلب میداد...من بچه دار میشم؟؟؟؟بازم خندید وبا ارامش همیشگیش گفته "حتما!!!"

انقدر ذوق زده شدم وخوشحال که اشک تو چشمام جمع شد وبرای اینکه ریزش اشکام و کسی نبینه سریع دویدوم تو آشپزخونه وصورتم شستم....هرچند اشکامو ندیدن...ولی صدای هق هق مو خواهر الهام شنید وفکر کرد منو کسی ناراحت کرده که گفتم اشک شوق بود!!!!

خلاصه بعد از اتفاق دیروز...آحساس ارامشم وصف نشدنیه!!!حالا دیگه اگه صد سالم طول بکشه تا شما فرشته های گلم برگردید پیشم خیالم راحته!چون مطمئنم بالاخره میاید پیشم......تا قبل ازینم مطمئن بودم بالاخره خدا یه روز صدامو میشنوه واجابتم میکنه ولی نه تا این حد!!!میدونستم ومیدونم که بالاخره خواب استاد عزیزم تعبیر میشه......خوداستاد گلم هم مطمئنم که ایمان داره که خداشاگردش رو اجابت خواهد کرد...وگرنه هیچ وقت بهم با این اطمینان جواب نمیداد!!!!!

خدایا ازت ممنونم.....همیشه منتظر یه خواب...یه نشونه بودم تا اعتقادم وتوکلم رو بهت محکم تر کنم.....ازت ممنونم که این نشونه رو بهم نشون دادی!!!!ازت به خاطر تموم نعمت های خوبت ممنونم....بخاطر دوستای خوب....بخاطر استادای خوب....بخاطر توفیقاتی که نصیبم میکنی...بخاطر معرفتی که سعی میکنم روز به روز بیشترش کنم...بخاطر تموم نعمتهایی که شاید متوجهشون نباشم....حتی شکر بخاطر دوتا سقطی که برام اتفاق افتاد...چرا که اگر اون دوتا سقط نبود شاید من هرگز معرفت امروز رو نداشتم.......ممنون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

٢٣دی90