خلق یک اثر ماندگار
دخترم... یه روزایی بود که همیشه با خودم فکر میکردم ودلم میخواست که یه اثری از خودم توی این دنیا باقی بذارم...یه اثری که موندگار باشه وبتونه افکار واحساسات منو به خیلی ها نشون بده...اثری که برای خیلی ها مفید باشه وبا دیدن اون همه به یاد من بیفتن وعلاوه بر اینکه شاید از نبوغ یا سلیقه ویا استعدادم تعریف میکنن ، به قول معروف یه خدا بیامرزی هم برام میگن...خلاصه این قضیه خیلی ذهنم رو درگیر کرده بود وخصوصا بعد از ازدواج بیشتر بهش فکر میکردم چون که فکر میکردم با ازدواج ومشغله های ناشی از اون ، فرصت هام کم و کمتر میشه ومن باید تا ابد در حسرت این مسئله بمونم...همچنان در شرایط عذاب وجدان روز افزون بودم که کم کم درسم تموم شد وشرایط کاری مناسب...