بهشت من
دخترپاکم
امشب دلم می خواد باهات درد ودل کنم...
کاش بدونی برای رسیدنه به تو وداشتنت چه سختی ها ورنج هایی که تحمل نکردم...منتی نیست،چرا که خودم خواستم که داشته باشمت!این روزها وشب ها گاه از درد پهلو وگاه از درد دوری از عشقم...بابا مرتضای تو ،بارها وبارهابهئ خودم اومدم ودیدم که بالشم خیسه از اشک هام...اشک های ناشی از درد جسم وروحم!
باورکن اگر به خدا اعتقادی نداشتم واینکه این سختی ها جسم وروحم رو چون الماس صیقل میده ومنو لایق بهشتی میکنه ،که اون بهشت همانا عشقم مرتضی ومیوه ی اون یعنی وجود توست،حتی لحظه ای حاضر به تحملش نبودم! بهشتی که می تونم در آغوشش بگیرم واز عطر اون به خدا برسم!خدایی که خالق این بهشت ومیوه ی اونه!
۱۱آذر
ساعت ۹و۵دقیقه صبح
خونه مامان جون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی