سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

دلنوشته های مادرانه

یه اتفاق بد...

1391/10/23 21:27
نویسنده : ملوس
137 بازدید
اشتراک گذاری

پنج شنبه صبح 7دی ماه ،خونه مامان جون بودم که برای نماز صبح از خواب بیدار شدم...مشغول گرفتن وضو بودم که یهو احساس کردم یه کوچولو خیس شدم...البته زیاد وحشت نکردم چراکه خانوم دکترم ذهنم رو اماده کرده بود که اگر چنین اتفاقی رخ داد سریع خودم رو به بیمارستان برسونم...بااورژانس تماس گرفتم وازشون قبل از هرچیز راهنمایی خواستم...بعد سریع آزانس گرفتم وبا مامان جون راهی بیمارستان دکترم شدم...توی بیمارستان ازم تست آمینوشور گرفته شد ومعلوم شد کیسه آب نشتی داره...اونجا بهم گفتن اگر نی نی بخواد دنیا بیاد جایی برای نی نی ندارن،اگر بخوام اونجا باشم باید خودم رضایت بدم...توی دوراهی مونده بودم...ازخدا خیلی کمک خواستم وبعد با دکترم که خدا بهش عمر طولانی وبا عزت بده،خانوم دکتر حنطوش زاده تماس گرفتم وراهنمایی خواستم...ایشونم گفت تو در حال حاضر قرار نیست زایمان کنی...پس رضایت بده وهمونجا بمون...هروقت قرار بر زایمان شد بیا عرفان تا اونجا سزارینت کنم. منم با خیال راحت قبول کردم وقرار بر این شد تا زمانی که ممکنه توی بیمارستان بمونم ونی نی رو تو دلم نگه دارم ...

 

شبهای بیمارستان واقعااااااااااااا دلگیر بودن...ولی من فقط وفقط با اتکا به ایمانم به خدا وبعد به خاطر دخترم صبوری کردم...به امید رسیدن به روزهای خوب!

 ٢٣دی٩١

ساعت٢٢و١٥دقیقه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)