سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

دلنوشته های مادرانه

یه مشورت با خدا

خدایااااا...............   امشب دلم خیلی پره....نمیدونم چرا اینقدر دلم میخواد باهات حرف بزنم.... چه کنم تنها هستم وپناهی جزتو....وگوشی شنوا تر از تو....وماءمنی جز این وبلاگ ندارم.... تو تنها کسی هستی که میدونم من بخاطر افکار وحرفهای زیاد وبعضا بی سر وتهی که میزنم مسخره نمیکنی....بلکه با تمام وجود گوش میدی ودرکم میکنی..... اره خدا....غرض از دست به قلم شدنه چندبارم این بود که راستش فکر میکنم دارم به معنای واقعی خل میشم....احساس میکنم دارم از حالت یه ادم عادی خارج میشم وکم کم عین ادمای مالیخولیایی میشم....میدونی چرا؟؟؟؟چند وقتیه هوس کردم یه نی نیه نازو بغل کنمو فشاااااااار بدم....اره فشارش بدم...بوسش کنم....بوش کنم...نازش کنم...خ...
13 آذر 1390

شب تاسوعا

خدایاااااا.....   امشب شب تاسوعاست.... دلم میخواد چشمام رو ببندم...دستمو بزارم رو قلبمو آرزو کنم...آرزویی که هیییییییییییچ وقت به یا ندارم بخاطر هیچ آرزویی جز این انقدر التماست کرده باشم...انقدراشک ریخته باشمو از اعماق وجودم اونو فریاد زده باشم....اره دلم میخواد آرزو کنم...آرزو کنمو ازت یه فرشته بخوام برای این دنیام....یه فرشته ای که ماله خودم باشه...بتونم اونو در اغوش بگیرمو به قلبم فشارش بدم....اونو بو کنمو تورو شکر کنم....تویی که منو قابل دونستی...لایق دونستی تا بهم عنوان مادر رو بدی....لایق دونستی تا مادر یه سید باشم....اره فرشته ای که ازادامه نسل بهترین بنده هاته....خدایااین روءیای هرشب وهر روزه منه!!!!ولی این روزا یه جوره دی...
13 آذر 1390

بهشت من...

خدایا.... میگن اجر صبر بر مصیبت فرزند پاداشش بهشته!میگن بچه هایی که سقط میشن اون دنیا می ایستن دم در بهشت ومیگن تا پدر ومادرمون وارد بهشت نشن ما هم وارد نمیشیم! خدایا اینو بنده های بزرگ ومعصومت میگن..... ولی اخه خدایا....من چطوری بگم....به چه زبونی بگم که بهشت من همیییییییییین دنیاست....اره بهشت من همین دنیاست اگه......اگه فرشته هام برگردن!!!! ١٣اذر90   ...
13 آذر 1390

من برگشتم اما با یه دنیا اندوه...

یاسمینم....مرواریدم...  سلاااااااام من برگشتم....اززیارت امام رضا(ع)!سفر معنوی خیلی خوبی بود....وای که چقدر بهش احتیاج داشتم....وای که وقتی چشمم به ضریح امام رضا افتاد چه جوری دلم شکست وچشمام بارونی شد...وای که چه لذتی داره...چه ارامشی داره وقتی گریه هاتو...وقتی حرفاوغصه هاتو پیش کسی میبری که مطمئنی امین تر ومحرم تر از اون وجود نداره....کسی که مطمئنی داره با تمام وجود به حرفات گوش میده ومطمئنی بالاخره یه کاری برات میکنه!!!!نه دلم ونه چشمام سیر نمیشد از نگاه به ضریح امام رضا....ساعتها می ایستادم جلوی ضریح وبا امام رضا درد ودل میکردم....برای دوستام...برای خودم....برای عزیزام دعا میکردم.... تنها یه روز از رسیدنمون به مشهد وچند ساعت ا...
12 آذر 1390

من دارم میرم زیارت....

خداجونم....سلااااااااام   امام رضا(ع) سلاااااام...ممنونم که منو مرتضی رو بعد از سه سال دوباره دعوت کردی.....! یاسمین...مروارید.... سلام فرشته های گلم...عزیزای دلم...امام رضا منو دعوت کرده دوباره....منو بابا مرتضی رو!فرداخدا بخواد عازمیم.....میخوام برم پابوس امام رضا وبیفتم به پای ضریحش....قسمش بدم به این ماه عزیز...با اونی که این ماه متعلق به اونه ومنو تو روز اولش طلبیده به پابوس....قسمش بدم که بهم یه نی نی ناز وصالح بده با یه بارداری راحت ونرمال....بگم بهم یه نی نی بده تا سالهای دیگه با نی نی بیام به پابوسش! برای مامانوبابا دعا کنیدسالم وسلامت برن وبرگردن....راستی مامانی ودایی محمد هم با ما میان....!برای اونا هم دعا کنید! ٥...
5 آذر 1390

خدایا...باتوهستم!

خدایااااا................. گیرم من بد....اره اصلا من بنده بدی هستم برای تو..... ولی......... تو که خدایی...بی وفایی وکم محبتی که تو ذات خدا راه نداره...اخه اصلا اگه این طور باشه که ..... اخه تو چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من بد....تو چرا؟تو که خدایی!!!! ٢٤آبان90
24 آبان 1390

صرف یه عصرونه با خدا...

خدایا.................... فکرشو بکن....چقدر خوب می شد اگه غروب یه عصر پاییزی تو رو به صرف یه فنجون چای داغ دعوت میکردم...تو هم قبول میکردی ! میومدی کنارم میشستی....کلی با هم گپ میزدیم...من از درد دل ها وغصه هام میگفتم...از سختی های روزگار...از بی وفایی های روزگار....تو هم اروم گوش میکردی به حرفام وبعد دستتو میذاشتی روی شونه هام....اشکامو پاک میکردی واروم میگفتی غصه نخور...غم به دلت راه نده....خودم همه رو برات حل میکنم.... اره خدا ...ای کاش میشد....بهم امید میدادی... حیف که نمیشه.... حیف که منو قابل نمیدونی! ٢٤ابان90 ...
24 آبان 1390

من عیدی میخوام...

یاسمین قشنگم................ مروارید سپیدم.......... سادات خانومای کوچولوی من! عیدتون مبارک!!!!نمیخواید به مامان عیدی بدین؟؟؟؟؟؟دلم برای بغل کردنتون تنگ شده ها..... من منتظر عیدی تون هستم.....منو چشم انتظار نذارید! پی نوشت: تمام امید ودلگرمی من تو این دنیاشفاعت شما دوتا سیده خانوم کوچولو از من توی اون دنیاست! 23ابان90 ...
23 آبان 1390