سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

دلنوشته های مادرانه

یه اعتراف وصدتا معذرت : بنده ی ناشکر

1391/8/1 13:45
نویسنده : ملوس
73 بازدید
اشتراک گذاری

خدایامنو ببخش! راحت بگم: خدایااااااااااا معذرت میخوام!منننننننن بنده ی ناشکری هستم! این همه هر روز وهرشب کلامت رو میخونم ومی شنوم، ولی همه اش بی فایده بوده تا الان!می دونی چرا؟!

 

آره ...تومیدونی چرا!خوب هم میدونی چرا!اصلا تو همه چیزو میدونی...ولی انقدر بزرگواری که به روی نمیاری!

ولی خودم ،با صدای بلند فریاد میزنم ومیگم تا خودم بهتر بدونم وبیشتر خجالت بکشم:

بنده ی نا شکری هستم این بار(البته همیشه ولی این بار بیشتر) ،برام دنیایی آرامش وتندرستی قرار دادی...کلی صبرونعمت قرار دادی...ومیشه گفت تا اینجا یه بارداریه خوب وراحت رو قرار دادی...همسری که همه جوره درخدمت ومن ونی نی ملوسه...اما من فقط به زبان شاکرتو بودم وبس! میدونی از کجا فهمیدم؟

آخه با تمامه اینا از دیگران خصوصا برخی اقوام ودوستان توقع توجه بیشتر وکمک داشتم...خدایا منو ببخش!

من واقعا کور بودم وندیدم که این بار ...توی این بارداری سهم بیشتری از تو، سخنانت وکلامت رو دارم ولی هنوووز توقع از خلق تورو دارم...واین یعنی ناشکری!یعنی بی چشم ورویی! یعنی من تورو ندیدم! دمگه این همه نمیگن ونمیگم کسی که تورو داره ،دیگه به هیچ کس وهیچ چیز نیازی نداره!

حضورت توی خونمون...توی وجودخودم وهمسرم(فرشته ی زندگیم)...کلامت بر زبانم ومحبتت درقلبم کاملا حس میشه! ولی من تا امروز چشم دلم بسته بود وتورو نادیده گرفتم!

.....ولی خدایا شکرت که با همه ی این ناشکری ها قلبم رو ترک نکردی وتنهام نذاشتی...شکرت که خودت بیدارم کردی وخودت رو عیانتر بهم نشون دادی...وهمین برام کافیه!

خودت کمک کن تا روز به روز هم وجودت رو در قلبم ودر کنارم بیشتر احساس کنم واعتقادم به این قضیه بیشتر بشه!

خدایا شکرت...کلامت این روزها بزرگترین همدم وهمراه من ونی نی تو زندگیه و...وجودت که همون آرامشه مایه حفظ وسلامت خودم وهمسرم ونی نیه!

بازم میگه...منو ببخش که بنده ناشکری بودم...شرمنده خدا جونم!

2مرداد ماه

12:59 ظهر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)