سهم تو؟!
میوه ی عشق مامان وبابا...
لوبیای سحرآمیز عشق
تمام سختی ها ورنج های روزهای پرتلاطم بارداری یک طرف، لحظه لحظه های دوری از عشقم ،بابا مرتضای تو که دوهفته ای میشه ازش دورم وفقط چند ساعتی تو این مدت دیدمش ودلتنگی های تموم نشدنی من یک طرف دیگه...
انقدر دلتنگم و وجودم در عطش بلعیدن عطر تنشه که فکر میکنم دارم به مرض عشق مبتلا میشم...نمی دونم وجود تو چه چیز رو در من داره بارور میکنه که روز به روز بیشتر شیدا میشم...
راستی...سهم تو ازین لحظه های شیدایی ودلتنگی دقیقا نمی دونم چیه...ولی شاید یه دل بی قرار وعاشق باشه! بی قرار از عشق...عشق خدا...ومامان وبابا!
امیدوارم...
۱۳آذر
۱۰صبح
خونه مامان جون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی