سوفیاسوفیا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

دلنوشته های مادرانه

(1)خاطراتی از نوروز91

نوروز امسال ...نوروز خوبی بود!اگرهمون یه مقدار دندون درد رو هم نداشتم که دیگه خیلی بهتر میشد!ولی با تمام این احوالات فکر میکنم خوده دندون درد سرنوشت منو تو نوروز امسال عوض کرد وباعث شد نوروز متفاوتی داشته باشم!   راستش تا دهم فروردین که جای خاصی نرفتیم ومشغول دید وبازدید های معمول عید بودیم.اما از صبح دهم به بعد بود که باوجود ی که دنودن دردم فتور کرده بود احساسات وطن دوستانه وفرهنگ خواهانه مون گل کرد وبا توجه به اینکه شرایط وقصد سفر هم نداشتیم ونداریم تصمیم گرفتیم از همین تهران خلوت وزیبای نوروزی لذت ببریم.اینه که نمی دونم بگم با کمال تاسف یا خوشبختی بعد از سالها زندگی توی این شهر بزرگ به کله مون زد از یه سری موزه هاواماکن تاریخی&n...
20 فروردين 1391

خدایا یه کاری کن من عیدارو دوست داشته باشم...

خدای خوب ومهربونم سلام....   اول به تو سلام میکنم وبعد به فرشته های قشنگم! امسال هم با تمام خوشی ها ونا خوشی هاش داره تموم میشه ویه ساله جدید داره از راه میرسه ....ومن هم چنان در شوق وحسرت مادر شدن به سر می برم!پارسال این موقع یه فرشته تو اسمونا داشتم وامسال دوتا!!! دوسالی میشه که عید هارو اصلاااااا اصلا دوست ندارم...خصوصا مهمونی رفتن ها ودیدن خصوصا بعضی افراد!!!نمی شه گفت ایراد از اوناست...نه نه ...من همیشه سعی کردم ادم منصفی باشم....ایراد از منه واز دله بی صبر وطاقته من!دیدن بعضی ادما منو یاده خلاء بقول خودم اصلی زندگیم میندازه که باعث میشه گوشه گیر بشم وافسرده!خلاء اصلی بقول خودم هم که واضحه...یه نی نی سالم وصالح!ازینکه تودور و...
28 اسفند 1390

من خدارودیدم!

من چند روزه پیش خدا رو دیدم...اره خدارو!دقیقا یادمه کی  و چه ساعتی بود!دوشنبه هشتم اسفند ماه از سال نود!!!!اونم کجا....تو همین تهرون دود زده خودمون...میون یک عالم ادم ...مرد وزن وبچه !   خدارو خیلی ساله کما بیش میشناسم ولی هرگز نه تا این حد...هرگز تا این حد نزدیک نه دیده بودمش ونه می شناختمش!!هیچ وقت هم فکر نمی کردم یه روز از نزدیک ببینمش....باور کنید راست میگم...من خدارو دیدم با نشانه هاش ...با معجزه اش...اونم تو یه مرکز درمانی تو همین خیابون تخت طاووس خودمون!!!ازدوشنبه تا حالا احساس می کنم غرق نور شدم...غرق هستی وزندگی!!! شاید اگر کسی قبل ازین به خودم میگفت که خدارو دیده بهش می خندیدم ومی گفتم این یا دیوونه ست یا دین نداره....
11 اسفند 1390

برای کودک به دنیا نیامده ام

امروز بیست وهشت سال از روزی که پابه عرصه زندگی گذاشتم میگذره...بیست وهشت سال از روزی که نام زیبای "مادر"رو به مامانم هدیه کردم میگذره...بیست وهشت سال از شبی میگذره که درد شیرینی رو برجان مادرم مستولی کردم ...بیست وهشت سال از شب وروزی میگذره که من به دنیا اومدم...اما هنوز...................................تو به دنیا نیامدی!              عزیزم روزی که تو به دنیا بیای...اون روز روز تولد دوباره منه!!!وتو بهترین هدیه تولدی خواهی بود که از بهترین بهترینها یعنی پرودگار عالم خواهم گرفت!   .خدایا!صدامو بشنو وهدیه قشنگم رو زودتر برسون به دستم!به حرمت بهترین موجود عالم حضرت محمد(ص...
23 بهمن 1390

چقدرعمرخوشی کوتاهه!

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دلم میخواد تا اخره دنیا فریاد بزنم.....دلم نمی خواد بگم سره کی وبرای چی!خودتم خوب میدونی ولی به روم نیاااار!همین چند ساعته پیش بود که داشتم از روزهای خوبم می نوشتم که الان یکی دو ساعتی میشه که دیگه دلم پر از غم شده وچشمام پر از اشک!وای که چقدر عمر خوشی ها کوتاهه!نمی خوام بگم که دیگه از دست خودم خسته شدم ....از خودم واز اطرافیانم خجالت میکشم که همش باید بشنون که من یه درد جدید دارم...یه مشکل دیگه به مشکلات قبلیم اضافه شده......ای خدااااااااااااااااا نمی خوام نا شکری کنم! نمی خوام نا شکیبایی کنم....خودت کمکم کن! خودت بهم صبر وطاقت بده!می خوام ازین امتحانت هم سرب...
17 بهمن 1390

این روزهای خوش

هنوز فرصت نکردم برم دکتر...برای مشکلی که یکی دو هفته پیش متوجهش شدم وگرفتارم کرد.این روزا روزهای شلوغ وخوشی رو دارم میگذرونم...به یمن عیدالزهرا وروزهای خوش ماه ربیع!سرم رو با کلاس های تفسیر وتاریخ و...دارم گرم میکنم ویه وقتا انقدر فرصت کم میارم که به غذاخوردن هم نمیرسه!دوستای جدیدی پیدا کردم وچشم وگوشم به خیلی چیزاباز شده(واقعا که ادم تو ارتباط با دیگران چه چیزها که از این دنیا نمی بینه ونمی شنوه!)...دانسته های جدیدی پیدا کردم وخدا بخواد دلم می خواد بیشتر ازاین هم یاد بگیرم...خداروشکر!  با تمام این احوالات هنوزم هر از گاهی...خصوصا با دیدن یه بچه ناز وخوشگل به یاد مشکل خودم میفتم وتنها کاری که می تونم بکنم اینه که برای خودم وهمه اونایی...
17 بهمن 1390

مومن

امام صادق(ع):       إنَّ المُومِنَ یَغبطُ وَ لا یَحسُدُ وَ المُنافِقُ یَحسُدُ وَ لا یَغبطُ.        همانا مومن غبطه می خورد ولی حسد نمی ورزد و منافق حسد می ورزد ولی غبطه نمی خورد .  (جهاد النفس ح 547)                                 خدایا کمک کن تا همیشه بتونم نسبت به تو مومن بمونم...فقط تو میتونی کمکم کنی!کمکم کن تا ریشه های حسادت وجودم رو نسوزونه....تا الان که کمکم کردی...بعد از اینم دستمو بگیر!دست خودم نیست ولی...واقع...
8 بهمن 1390